Logo




 

غزل شمارهٔ ۳۰

به نام ایزد، میان مردمان آن تندخو با ما

چه خوش باشد که ما در گوشه‌ای باشیم و او با ما

ز بدخویی به ما جنگ و به اغیار آشتی دارد

چه دارد؟ یا رب! این بیگانه‌خوی جنگجو با ما؟

کنون خود از نکورویی چه با ما می‌کند هر دم؟

چه گویم تا چه خواهد کرد زان خوی نکو با ما؟

به کویت آمدیم و آرزوی ما نشد حاصل

ز کویت می‌رویم اینک، هزاران آرزو با ما

اگر پهلوی ما از طعنهٔ اغیار ننشینی

چنین جایی نشین، باری، که باشی رو به رو با ما

رقیبا، گفتگوی عشق را هم‌درد می‌باید

خدا را! چون تو بی‌دردی مکن این گفتگو با ما

هلالی، در ره عشقست از هر سو غم دیگر

عجب راهی که غم رو کرده است از چار سو با ما!