ای سر زلف تو کمند حیات
نیست ز قید تو امید نجات
آب حیاتی تو و خط بر لبت
سبزهٔ تر بر لب آب حیات
شور من از خندهٔ شیرین توست
ریش دلم را نمکست این نبات
خاطر عاشق ز جهان فارغست
مشت ندارد خبر از کاینات
تازهبراتیست خط سبز تو
به ز شب قدر بود این برات
داد هلالی به وفای تو جان
جان دگر یافت ولی از وفات
< غزل شمارهٔ ۴۴
غزل شمارهٔ ۴۲ >