Logo




 

غزل شمارهٔ ۹۸

تو را گهی که نظر بر من خراب افتد

دلم بس که تپد در من اضطراب افتد

دلم به یاد لبت هر زمان شود بی‌خود

علی‌الخصوص زمانی که در شراب افتد

تو چون شراب‌خواری با رقیب خنده‌زنان

ز خندهٔ تو نمک در دل کباب افتد

ز بهر جلوه چو خورشید من رود بر بام

به خان‌ها همه از روزن آفتاب افتد

مگو: به دوزخ هجر افگنم هلالی را

روا مدار که بیچاره در عذاب افتد