گفتم که لبم به بوسهای مهمان است
گفتا که بهای بوسهٔ من جان است
عقل آمد و در پهلوی من زد انگشت
یعنی که خموش، بیع … که ارزان است
< رباعی شمارۀ ۲۰
رباعی شمارۀ ۱۸ >