باش پیوسته با خضوع و بکا
روز و شب در میان خوف و رجا
باش با نفس و قهر خود قاهر
دار یک رنگ باطن و ظاهر
از برای قبول خاصه و عام
به پا باشدت قعود و قیام
بی ریا در ره طلب نه پای
خالصا مخلصاً برای خدای
چابک وچست رو، نهکاهل و سست
تا بدانجا رسیکه مقصد توست
مقصد ت عالم الهی دان
بی تباهی و بی تناهی دان
رو به کونین سر فرود میار
تا بر آن آستان بیابی بار
چون لگد بر سر دوکون زنی
رخت خود در جهان «هو» فکنی
گرتواینجا به خویش مشغولی
دان که زان کارگاه معزولی
وربگردد از این نسق صفتت
حاصل آید کمال معرفتت
هر کمالی که آن سری نبود
جز که نقصان و سرسری نبود
گر کمالی طلب کنی آنجا
که زنقصان بری بود فردا،
راست بشنو اگر به تنگی حال
بی نیازی زخلق اینت کمال!