Logo




 

در فضیلت عدالت

عدل شمعی بود جهان افروز

ظلم شه آتشی ممالک سوز

رخنه در ملک شاهی آرد ظلم

در ممالک تباهی آرد ظلم

شه چو ظالم بود نپاید دیر

زود گردد برو مخالف چیر

ظلم تا در جهان نهاد قدم

عافیت شد در آرزوی عدم

عدل تا سایه از جهان برداشت

خوشدلی رخت از این مکان برداشت

مادر خرمی عقیم بماند

غصه در سینه‌ها مقیم بماند

جگر اهل دل پر از خون شد

دل ارباب فضل محزون شد

در جهانی که هست کون و فساد

در کشیدند رخ‌، صلاح و سداد

دورگردون نگرکه جون دون شد

جنبش اختران دگرگون شد

برکشید آسمان لئیمان را

تیره کرد اختر کریمان را

خاک بر تارک ضعیفان بیخت

آبروی همه شریفان ریخت

این لئیمان که سر برآوردند

عادت و رسم دیگر آوردند

همه از دانش است دعویشان

لیک بی دانشی است معنیشان

علمشان بهر فتنه انگیزی است

فضلشان از برای خونریزی است

بوی گند آید از فضایلشان

دیو بگریزد از شمایلشا ن

خویشتن ناشناس و بی‌ادبند

همه آزار خلق را سببند

آنچه بینی که مشتری نظرند

گه زکیوان نحس‌، نحس‌ترند

هم زبانشان زفحش آموده

هم درونشان به خبث آلوده

عالمی پر زدیو و دد بینی

جمله مست شراب خود بینی

هر یکی همچو دیو درنگ و پوی

همه دور از خدا و دنیا جوی

تو چه کوبی چنانکه ایشانند؟

بکن اندیشه نامسلمانند

این گروه دگر که مظلومند

اندرین روزگار محرومند

همه سرکشته و پریشانند

خسته تیغ ظلم ایشانند

آهشان سوخت سقف گردون را

اشکشان دجله ساخت‌ هامون را

عجب ارآهشان اثر نکند

درود دلشان جهان سقر نکند

هست آن را که هست نادانتر

کار او از همه به سامانتر

وآنکه داند که کار دنیا چیست

یکنفس خوش نمی‌تواند پست