آن جام لبالب کن و بردار مرا ده
اندک تو خور ای ساقی و بسیار مرا ده
هرکس که نیاید به خرابات و کند کبر
او را بر خود بار مده بار مرا ده
مسجد به تو بخشیدم میخانه مرا بخش
تسبیح ترا دادم و زنار مرا ده
ای آنکه سر رندی و قلاشی داری
پس مرد منی دست دگر بار مرا ده
ای زاهد ابدال چو کردار برد می
سردی مکن آن بادهٔ کردار مرا ده
< غزل شمارهٔ ۳۷۳
غزل شمارهٔ ۳۷۱ >