پسری دیدم پوشیده قبای
گفتم او را که به نزدیک من آی
گفت من دیر بمانم نایم
گفتم او را که بیا ژاژ مخای
دیر کی مانی جایی که بود
سیم در دست و گروگان در پای
من اگر ایستادهام مسته
خویشتن گر نشستهای مستای
زان که تو فتنهای و من علمم
تو نشسته بهی و من بر پای
< شمارهٔ ۱۷۳
شمارهٔ ۱۷۱ >