سخن را به خواب اندرون دوش گفتم
که گر شدی معزی تو دایم همی زی
فلک سرد بادی برآورد و گفتا
دریغا معزی دریغا معزی
< شمارهٔ ۱۸۴ - در هجای...
شمارهٔ ۱۸۲ - در رثای... >