امشب همه شب ز هجر نالان بودم
با بخت سیه دست و گریبان بودم
قربان شومت دی به که همره بودی
کامشب همه شب به خویش گریان بودم
< رباعی شمارهٔ ۵۲
رباعی شمارهٔ ۵۰ >