Logo




 

غزل شمارهٔ ۱۲۷

دل از آن دلستان به کس نرسد

بر از آن بوستان به کس نرسد

بی‌غمش رنگ عیش کسی نبرد

بی‌دمش بوی جان به کس نرسد

به غلط بوسه‌ای بخواهم ازو

گرچه دانم که آن به کس نرسد

لب به دندان فرو گزد یعنی

رطب از استخوان به کس نرسد

وصلش اندیشه چون کنم کامروز

دولت از ناکسان به کس نرسد

مردمی تنگ بار گشت چنان

کز درش آستان به کس نرسد

عهد و انصاف پی غلط کردند

تا ازیشان نشان به کس نرسد

همه بیگانه‌اند خلق آوخ

کاشنا زان میان به کس نرسد

اهل دردی مجوی خاقانی

کاین مراد از جهان به کس نرسد