گر زیر زلف بند او باد صبا جا یافتی
صد یوسف گم گشته را در هر خمی وا یافتی
گر تن مقیمستی برش بیپرده دیدی پیکرش
در آتش جان پرورش باد مسیحا یافتی
گر دل خطی بنگاشتی زلف و لبش پنداشتی
هم عقد پروین داشتی هم طوق جوزا یافتی
گر شانه در زلف آردی از شانه دلها باردی
ور آینه برداردی آئینه جانها یافتی
گر دیده دیدی درگهش خونابه بگرفتی رهش
بودی که روزی ناگهش ار خصم تنها یافتی
در بار می در پای او، از دیده هم بالای او
گر در جوار رای او دل صدر والا یافتی
گر عاشقان محرمش کس عرض کردی بر غمش
هر ذره را در عالمش خاقانیآسا یافتی