در عشق، فتوح چیست؟ دانی
از دوست کرشمهٔ نهانی
بینی ز کمان کشان غمزه
ترکان که کمین گشای خوانی
گوئی که ز عشق او نشان ده
کس داد نشان ز بینشانی
سرنامهٔ عشق کشتن آمد
سرنامهٔ خلق زندگانی
گفتم به خیال او که آوخ
من دل سبکم تو جان گرانی
دل گم شدهام کجا ندانم
جای دل گم شده تو دانی
خاقانی تو مزن ازین دم
کاین دم گهری است آسمانی
< غزل شمارهٔ ۳۸۶
غزل شمارهٔ ۳۸۴ >