انوری را خدایگان جهان
پیش خود خواند و دست داد و نشاند
باده فرمود و شعر خواست ازو
واندر آن سحر کرد و در افشاند
چون به مستی برفت بار دگر
کس فرستاد و پیش تختش خواند
همه بگذار این نه بس که ملک
نام او بر زبان اعلی راند
بیش از این در زمانه دولت نیست
هیچ باقیش در زمانه نماند
< شمارهٔ ۱۹۶ - مدح شها...
شمارهٔ ۱۹۴ - انوری د... >