یک شهر بجست و جوی آن دوست همه
بگذشته ز مغز و در پی پوست همه
گر زانکه طریق طلبش دانستی
از خود طلبش داری و خود اوست همه
< رباعی شمارهٔ ۱۶۳
رباعی شمارهٔ ۱۶۱ >