Logo




 

غزل شمارهٔ ۷۰۳

ما مست می لعل روان پرور یاریم

سودا زدهٔ زلف پریشان نگاریم

برلعل لبش دست نداریم ولیکن

تا سر بود از دامن او دست نداریم

گر بی بصران شیفتهٔ نقش و نگارند

ما فتنهٔ نوک قلم نقش نگاریم

با روی تو فارغ ز گلستان بهشتیم

با بوی تو مستغنی از انفاس بهاریم

چون نرگس مخمور تو مستان خرابیم

چون مردمک چشم تو در عین خماریم

از آه دل سوخته با نغمهٔ زیریم

وز چنگ سر زلف تو با نالهٔ زاریم

جان عاریت از لعل تو داریم و بجانت

کان لحظه که تشریف دهی جان بسپاریم

گر زانکه دهن باز کند پستهٔ خندان

پیش لب لعل تو ازو مغز برآریم

داریم کناری ز میان تو چو خواجو

لیکن ز میان تو بامید کناریم