Logo




 

غزل شمارهٔ ۷۱

نه گل، نه لاله درین خارزار می‌ماند

دویدنی به نسیم بهار می‌ماند

مل خنده بود گریهٔ پشیمانی

گلاب تلخ ز گل یادگار می‌ماند

مگر شهید به این تیغ کوه شد فرهاد؟

که لاله‌اش به چراغ مزار می‌ماند

مه تمام، هلال و هلال شد مه بدر

به یک قرار که در روزگار می‌ماند؟

چنین که تنگ گرفته است بر صدف دریا

چه آب در گهر شاهوار می‌ماند؟

ز لاله و گل این باغ و بوستان صائب

به باغبان جگر داغدار می‌ماند