Logo




 

غزل شمارهٔ ۱۰۸

ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم

همه از مار و من از مهرهٔ این مار میترسم

ز خواب غفلت صیاد ایمن نیستم از جان

شکار لاغرم از تیغ لنگردار میترسم

خطر در آب زیر کاه بیش از بحر میباشد

من از همواری این خلق ناهموار میترسم

ز بس نامردمی از چشم نرم دوستان دیدم

اگر بر گل گذارم پا ز زخم خار میترسم

ز تیر راست رو چشم هدف چندان نمیترسم

که من از گردش گردون کج رفتار میترسم

بلای مرغ زیرک دام زیر خاک میباشد

ز تار سبحه بیش از رشتهٔ زنّار میترسم

بد از نیکان و نیکی از بدان بس دیده‌ام صائب

ز خار بی‌گل افزون از گل بی‌خار میترسم