از کفر سر زلف وی ایمان میریخت
وز نوش لبش چشمهٔ حیوان میریخت
چون کبک خرامنده بصد رعنایی
میرفت و ز خاک قدمش جان میریخت
< رباعی شمارهٔ ۴۷
رباعی شمارهٔ ۴۵ >