شوخی که به دیده بود دایم جایش
رفت از نظرم سر و قد رعنایش
گشت از پی او قطره ز نان مردم چشم
چندان که زاشک آبله شد بر پایش
< رباعی شمارهٔ ۳۷۸
رباعی شمارهٔ ۳۷۶ >