آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است
چشم صید افکن تو آهوی آهو گیر است
کرده تیر نگهت را سبک آهنگ به جان
صف مژگان درازت که پر آن تیر است
رتبهٔ عشق رقیب از نگهش یافتهای
که ز نظارهٔ او رنگ تو بیتغییر است
تا خطت یافته تحریر رخ ساده رخان
پیش رخسار تو خطیست که بیتحریر است
کرده صد کار فزون در دل تو نالهٔ من
چه کند آن چه نکرد است همین تاثیر است
در مهمات اسیران که به جان در گروند
آن چه تقصیر مرا نیست تو را تقصیر است
محتشم کرد سراغ دل ازان سلسله مو
گفت دیوانگی کرده و در زنجیر است