چشمم چو روز واقعه در خواب میشود
کین من از دل تو عنان تاب میشود
گفتی که آتشت بنشانم به آب تیغ
تا تیغ میکشی دل من آب میشود
در مجلسی که باده باغیار میدهی
خون جگر حوالهٔ احباب میشود
از روی سیمگون چو سحر پرده میکشی
مه بر فلک ز شرم تو سیماب میشود
در طاعت از تواضعت اندیشهٔ جواب
جنبش فکن در ابروی محراب میشود
آن وعدهٔ دروغ تو هم گه گهی نکوست
کارام بخش عاشق بیتاب میشود
از بخت تیره هرچه طلب کرد محتشم
چون کیمیای وصل تو نایاب میشود