دوش زلف سیهت بندهنوازیها کرد
دل دیوانه به زنجیر تو بازیها کرد
آتش چهرهٔ تو مجمره سوزیها داشت
عنبرین طرهٔ تو غالیه سازیها کرد
لب پر شکر تو شهد فشانیها داشت
چشم افسون گر تو سحر طرازیها کرد
تا نسیم سحر از جعد بلندت دم زد
عمر کوتاهم از این قصه درازیها کرد
تا فروغی دلش از شوق فروزان گردد
چین کاکل به سرت چتر فرازیها کرد
< غزل شمارهٔ ۱۸۱
غزل شمارهٔ ۱۷۹ >