گر آن صنم ز پرده پدیدار میشود
تسبیح شیخ حلقهٔ زنار میشود
ساقی بدین کرشمه اگر میکند به جام
مسجد رواق خانهٔ خمار میشود
گر دم زند ز طرهٔ او باد صبح دم
آفاق پر ز نافهٔ تاتار میشود
هر کس که منع من کند از تار زلف او
آخر بدان کمند گرفتار میشود
جایی رسید غیرت عشقم که جان پاک
حایل میانهٔ من و دلدار میشود
ای گلبن مراد بدین تازه نازکی
مخرام سوی باغ که گل خار میشود
خیزد چو چشم مست تو از خواب بامداد
خوابیده فتنهایست که بیدار میشود
شد روز رستخیز و نیامد دلم به هوش
پنداشتم که مست تو هشیار میشود
مهجورم از وصال تو در عین اتصال
محروم آن که محرم اسرار میشود
هر تن که سر نداد فروغی به پای دوست
در کیش اهل عشق گنهکار میشود