هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آنجاست
من همانجا که دل گمشدهٔ من آنجاست
هر شب ای غم چه رسی در طلب دل اینجا
آخر آن سوختهٔ سوخته خرمن آنجاست
گفتی ای دوست که بگریز و ببر جان زین کوی
چون گریزم که گروگان دل دشمن آنجاست
< گزیدهٔ غزل ۱۲۱
گزیدهٔ غزل ۱۱۹ >