Logo




 

گزیدهٔ غزل ۱۳۷

هر شب من و از گریه سر کوی تو شستن

بدبختی این دیده که آن پا نتوان شست

دریا ز پی بخت بد از دیده چه ریزم

چون بخت بد خویش به دریا نتوان شست

عشق از دل ماکم نتوان کرد که ذاتی است

چون مایهٔ آتش که ز خارا نتوان شست

از دردی خم شوی مصلای من مست

کز آب دگر کهنه مارا نتوان شست