Logo




 

گزیدهٔ غزل ۱۶۶

برگ زیرآمد و برگ گل و گلزار برفت

سرخ رویی رخ لاله وگلنار برفت

سرو بشکفت و چمن سبز شد و نرگس خفت

گوبرو از بر من این همه چون یار برفت

نزد من باد خزان دوش غبار آلوده

آمد وگفت که سرو تو ز گلزار برفت

خواستم تا بروم در طلب رفتهٔ خویش

یادم آمد رخ او پای من از کار برفت

در دوید اشک چو بازآمد ز خویش ندید

دل بینداخت هم اندوه و خونبار برفت

خون دل گر چه که بسیار برفت اندک ماند

صبر هر چند که بود اندک و بسیار برفت

باد خاری ز ره گل‌رخ من می‌آورد

جانم آویخت در آن خار و گرفتار برفت

هر چه از عقل فزون شد همه عمرم جوجو

اندرین غارت غم جمله به یک بار برفت