نارسته می توان دید از زیر پوست خطت
چون نامه یی که کاتب سوی برون بخواند
ای دل سپاس دار که گردوست جور کرد
از بخت نامساعد من بود ازو نبود
< گزیدهٔ غزل ۱۸۳
گزیدهٔ غزل ۱۸۱ >