چون عاشق صادق شدی ایمن منشین زانک
شمشیر بلا بر سر مردانه نسازد
سر تا به قدم جمله هنر دارد و خوبی
عیبش همه آنست که با بنده نسازد
< گزیدهٔ غزل ۲۳۶
گزیدهٔ غزل ۲۳۴ >