Logo




 

گزیدهٔ غزل ۲۴۱

خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد

آرزومند نگاری به نگاری برسد

دیده بر روی چو گل بندد نبود خبرش

گر چه در دیده ز نوک مژه خاری برسد

لذت و صل نداند مگر آن سوخته‌ای

که پس از دوری بسیار به یاری برسد

قیمت گل نشناسد مگر آن مرغ اسیر

که خزان دیده بود پس به بهاری برسد