آنانکه عاشقان ترا طعنه میزنند
معذور دارشان که رخت را ندیدهاند
دست ازتو مینشویم و از غم تمام خلق
دست از من شکستهٔ بیتاب شسته اند
< گزیدهٔ غزل ۲۸۶
گزیدهٔ غزل ۲۸۴ >