Logo




 

گزیدهٔ غزل ۲۸۶

کسی که دل زخم زلف او برون آرد

کبوتری است که از چنگ با ز بستاند

اگر نسیم صبا زلف او برافشاند

هزار جان مقید ز بند برهاند

منش ببینم از دور رخ نهم برخاک

مرا ببیند و از دور رخ بگرداند

چه اوفتاد که آن سرو راستین برخاست

خبر برید به دهقان که سرو بنشاند

سرشک دیدهٔ خسرو چنین که می‌بینم

اگر به کوه رسد کوه را بغلتاند