Logo




 

گزیدهٔ غزل ۳۳۹

دل باز سوی آن بت خو چه می‌دود

این خون گرفته باز دران کوچه می‌رود؟

چون رفت از من آن دل نادان روای صبا

امشب بران غریب ببین کوچه میرود؟

گلگشت باغ می کند امروز سرو من

بنگر که باز بر گل خوشبو چه میرود؟

جان می رود زمن چو گره می زند به زلف

مردن مراست از گره او چه می‌رود؟