لعل شیرینی چو خندان میشود
در جهان شیرینی ارزان میشود
قد او هر گه که جولان میکند
گوییا سرو خرامان میشود
پرتو رویش چو میتابد ز دور
آفتاب از شرم پنهان میشود
قصهٔ زلفش نمیگویم بکس
زانکه خاطرها پریشان میشود
من نه تنها میشوم حیران او
هر که او را دید حیران میشود
گیه چو میگوید که بنوازم ترا
تا نگه کردی پشیمان میشود
< گزیدهٔ غزل ۳۴۹
گزیدهٔ غزل ۳۴۷ >