ندانم تا چه بادست این که ازگلزار میآید؟
کزو بوی خوش گیسوی آن دلدار می آید
بیا ساقی و پیش از مردنم می ده که جان در تن
باستقبال خواهد شد که بوی یار می آید
مگر بیدار شد بختم که آن روی که درخوابم
نبود امید پیش دیدهٔ بیدار می آید
< گزیدهٔ غزل ۳۶۵
گزیدهٔ غزل ۳۶۳ >