پیش محراب دو ابروش که طاقست به حسن
عالمی دست برآورده به یارب نگرید
چشمش از هر مژهای ساخته مشکین قلمی
میدهد فتوی خون همه مذهب نگرید
زلف بر مه زده در خانهٔ دل داهدیش
نشد از دل اثر ماه به عقرب نگرید
اوست نوروز من و چون فتدش جعد به پای
راست با روز برابر شدن شب نگرید
< گزیدهٔ غزل ۳۷۷
گزیدهٔ غزل ۳۷۵ >