باد آمد و بویی ز نگارم نرسانید
پنهان سخنی از لب یارم نرسانید
فریاد من خسته رسانید به کویش
فریاد که در گوش نگارم نرسانید
افسوس که بگذشت همه عمر به افسوس
بخت آرزوی دل به کنارم نرسانید
ایام جوانی به سرزلف بتان شد
اقبال به سر رشتهٔ کارم نرسانید
چو بلبل دی با نفق سرد به مردم
ایام به گلهای بهارم نرسانید
< گزیدهٔ غزل ۳۸۳
گزیدهٔ غزل ۳۸۱ >