مرا کاریست مشکل با دلی خویش
که گفتن می نیارم مشکل خویش
خیالت داند و چشم من و غم
که هرشب در چه کارم با دل خویش
ز وا پس ماندگان یادی کن آخر
چه رانی تند جانا محمل خویش ؟
مرا در اولین منزل ره افتاد
ترا خویش باد راه و منزل خویش
چه فرصتها که گم کردم درین راه
زبخت خواب ناک غافل خویش
< گزیدهٔ غزل ۴۳۴
گزیدهٔ غزل ۴۳۲ >