Logo




 

گزیدهٔ غزل ۴۹۴

سرو منی و ازدل بستان خودت خوانم

درد منی و از جان درمان خودت خوانم

اول بدو صد زاری جان پیش‌کشت کردم

وانگاه به صد عزت مهمان خودت خوانم

هر چند که جان من دید از تو جفایی چند

با این همه درد دل جانان خودت خوانم

هر لحظه مرا با دل جنگیست درین معنی

کو زان خودت گوید من زان خودت خوانم

از بس که نمی‌ارزم نزد تو به کشتن هم

قربان شوم ار گویی قربان خودت خوانم