Logo




 

گزیدهٔ غزل ۵۰۳

تماشا حیف باشد بی رخ دوست

که جانان نبود و گزار بینم

بروی گل توان دیدن چمن را

چو گل نبود چه بینم ؟ خار بینم

روای رضوان تو دانی و بهشتت

مرا بگذار تا دیدار بینم

فرو گویم به چشمت قصهٔ خویش

اگر آن مست را هشیار بینم

چنین کافتاد خسرو در ره عشق

ره بیرون شدن دشوار بینم