با چون تو مهی یک شب گر خواب توان کردن
از بهر خوشی عمری اسباب توان کردن
آن طره به یک سو نه وز گوشهٔ مه ما نا
شبهای سیاهم را مهتاب توان کردن
گر غمزهٔ تو جوید شاگرد به خونریزی
صد خضر و مسیحا را قصاب توان کردن
< گزیدهٔ غزل ۵۴۵
گزیدهٔ غزل ۵۴۳ >