گناهی جز وفاداری من اندر خود نمیبینم
ندانم تا که فرمودت که دل از دوستان برکن
الا ای ساقی مستان طفیل جرعهٔ رندان
شرابی گر نمیآزرم سفالی برسرم بشکن
< گزیدهٔ غزل ۵۵۰
گزیدهٔ غزل ۵۴۸ >