Logo



 

در شب تیره

در شب تیره چو گوری که کند شیطانی

وندر آن دام دل افسایش را

دهد آهسته صفا،

زیک زیک، زیک زایی

لحظه ای نیست که بگذاردم آسوده به جا.

بال از او خیسیده

پای از او پیچیده.

شده پرچین اش دامی و من اش دام گوشا.

معرفت نیست دریغا! در او

آن دل هرزه درا.

که به جای آوردم

وانهد با خود، در راه مرا.

زیک زیک، زیک زایی

لحظه ای نیست که بگذاردم آسوده به جا.

< ماخ اولا

        

مهتاب >