Logo




 

تا گل هیچ

می رفتیم، و درختان چه بلند ، و تماشا چه سیاه !

راهی بود از ما تا گل هیچ .

مرگی در دامنه ها ، ابری سر کوه ، مرغان لب زیست.

می خواندیم : بی تو دری بودم به برون، و نگاهی به کران، و صدایی به کویر.

می رفتیم، خاک از ما می ترسید، و زمان بر سر ما می بارید.

خندیدیم: ورطه پرید از خواب ، و نهان ها آوایی افشاندند.

ما خاموش ، و بیابان نگران، و افق یک رشته نگاه.

بنشستیم، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهایی، و زمین ها پر خواب.

خوابیدیم. می گویند: دستی در خوابی گل می چید.

< تراو

        

تا >