Logo




 

و شکستم، و دویدم، و فتادم

درها به طنین های تو وا کردم.

هر تکه نگاهم را جایی افکندم، پر کردم هستی ز نگاه .

بر لب مردابی ، پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم، رفتم به نماز.

در بن خاری ، یاد تو پنهان بود، برچیدم، پاشیدم به جهان.

بر سیم درختان زدم آهنگ ز خود روییدن، و به خود گستردن.

و شیاریدم شب یکدست نیایش، افشاندم دانه راز.

و شکستم آویز فریب.

و دویدم تا هیچ . و دویدم تا چهره مرگ ، تا هسته هوش.

و فتادم بر صخره درد. از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم، لرزیدم.

وزشی می رفت از دامنه ای ، گامی همره او رفتم.

ته تاریکی ، تکه خورشیدی دیدم، خوردم، و ز خود رفتم، و رها بودم.

< و چه تنها

        

و >