Logo




 

ای نزدیک

در نهفته ترین باغ ها ، دستم میوه چید.

و اینک ، شاخه نزدیک ! از سر انگشتم پروا مکن.

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست ، عطش آشنایی است.

درخشش میوه ! درخشان تر.

وسوسه چیدن در فراموشی دستم پوسید.

دورترین آب

ریزش خود را به راهم فشاند.

پنهان ترین سنگ

سایه اش را به پایم ریخت.

و من ، شاخه نزدیک !

از آب گذشتم ، از سایه بدر رفتم.

رفتم ، غرورم را بر ستیغ عقاب- آشیان شکستم

و اینک ، در خمیدگی فروتنی، به پای تو مانده ام.

خم شو ، شاخه نزدیک!