Logo




 

غزل شماره ۶

ای قد تو سرو بوستانها

وی روی تو ماه آسمانها

گل جیب دریده تا فتاده

آوازهٔ تو بگلستانها

خوبان بجهان بسی بود لیک

آن تو کجا و آن آنها

صبری بده ای خدا به بلبل

یا مرحمتی بباغبانها

برگوی تو از سگان مائی

تا خود شنوند پاسبانها

تاب تب هجرت ای پربروی

آتش زده مغز استخوانها

ای شوخ ز جور تو صد آوخ

وی دوست ز دست تو فغانها

بی ماه رخت ز اشک شبها

تا صبح شما رم اخترانها

افسانهٔ ما هر آنکه بشنید

لب بست دگر ز داستانها

اسرار نگاهدار کاسرار

در دل دارند راز دانها