Logo




 

غزل شماره ۲۲

صبا از ما بگو آن بیوفا را

شکیبا تا بکی گشتی تو ما را

چو ما را در حریمت بار نبود

مده باری ره اغیار دغا را

نیائی چون برم از ناز باری

غباری کن ز ره همره صبا را

تو در پیمان شکستن ختمی و نسخ

نمودی از جهان کیش وفا را

ز بس خون ریزد او ترسم که گویند

خدا ناکرده نشناسد خدا را

چو هر چیزی نخست اندازه ای یافت

چرا اندازه ای نبود جفا را

به بند از شکوه لب اسرار چون نیست

بکیش عشق ره چون و چرا را