Logo




 

غزل شماره ۳۱

باز بلبل لحن موسیقار داشت

دعوی دیدار موسی وار داشت

گل بگلزار آتش از رخسار زد

یعنی آتش نخل عاشق بار داشت

عشق او خونخوار بوده است و بود

نی همین منصور را بردار داشت

مصحف رخسار اگر بنموده است

در برابر گیسوی زنار داشت

زان شب عالم تمامی روز کرد

زین دگر روز جهان تار داشت

نی همین در کار جانبازی ست دل

عالمی را عشق بر این کار داشت

گر خرد آرد کلیمی لیک عشق

صد چو موسی طالب دیدار داشت

معنیش را رجعت و تکرار نیست

گر به صورت رجعت و تکرار داشت

باز شد با هر گدائی همنشین

پادشاهی کو ز شاهان عار داشت

زان لبم هر دم شفائی میرسد

چشم بیمارش گرم بیمار داشت

تا چه واقع شد که با صد ناز باز

کشتن اسرار را اصرار داشت