Logo




 

غزل شماره ۸۱

دل بشد از دست یاران فکر درمانش کنید

مرهم زخم عجین از آب پیکانش کنید

شهسوارم میرود ای اشک راهش را ببند

ای سپاه ناله زود آهنگ میدانش کنید

گر رود از اشک سیل انگیز و آه شعله خیز

شور محشر میشود یاران پشیمانش کنید

خسرو چابک سوارم عزم جولان کرده است

معشر عشاق سزها گوی چوگانش کنید

میستیزد فارس رد گون بما ای همدمان

از خدنگ آه دلها تیر بارانش کنید

آن دل نازک ندارد طاقت فریاد و داد

دادخواهان دست خود کوته ز دامانش کنید

وادی غم هر کف خاکیش جانی یا دلی است

رهروان ترک دل و جان در بیابانش کنید

طوطی گویای اسرار از فراقش تلخکام

زان لب شکر شکن در شکرستانش کنید